جدول جو
جدول جو

معنی چرخ گردنده - جستجوی لغت در جدول جو

چرخ گردنده
(چَ خِ گَ دَ دَ / دِ)
چرخ. چرخ گردان. آسمان. فلک. چرخ گردون. گردون. سپهر:
نگارندۀ چرخ گردنده اوست
فزایندۀ فرۀ بنده اوست.
فردوسی.
چو از چرخ گردنده بفروخت مهر
بیاراست روی زمین را به چهر.
فردوسی.
رجوع به چرخ و چرخ گردان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ گُ لَ کَ دَ)
چرخ گردانیدن. گردانیدن چرخ. چرخاندن هر نوع چرخ و دستگاهی که حرکت دوری کند. به گردش آوردن چرخ هایی از قبیل چرخ پنبه ریسی و چرخ چاه و غیره:
یا چو مردان چرخ گردان زیر پای همت آر
یا زن آسا چرخ گردان، چند ازین نر ماده ای.
(از صحاح الفرس)
لغت نامه دهخدا